شايد زيباتر از طبيعت بكر و گلهاي گونهگونش، تاريخ هزاران
سالهاش باشد كه متاسفانه بخش وسيعي از آن يا در حال نابودي
است يا در زير زمين مدفون است.
استان اصفهان به دليل
واقع شدن در مركز ايران و به خاطر شرايط منحصر به فرد
اقليمياش، از ديرباز مهد تمدنهاي گوناگون بوده است كه برخي
از نشانههاي اولين تمدنهاي شهرنشين و حتي فراتر از آن، برخي
نشانههاي انسانهاي عصر حجر در جاي جاي اين استان نمود دارد
كه اين سايتهاي كهن در بسياري از مراجع باستانشناسي دنيا بخش
مهمي را به خود اختصاص داده است. از سنگنگارههاي آدميان
ماقبل تاريخ و غارهاي انسانهاي نئوندرتال گرفته تا تپههاي
سيلك كاشان و محوطههاي باستاني منطقههاي فريدن، خوانسار،
گلپايگان و... .
اينها همه
آينههايي است كه تمدن پيش از تاريخ ايرانزمين را
بازميتاباند، اما اگر به اين مجموعه آثار گرانقدر پس از تاريخ
و بخصوص مفاخر معماري دوران اسلامي را بيفزاييم، درمييابيم
بودجه اختصاص داده شده به ميراث كهن اين استان حتي كفاف مرمت
گنبدهاي فيروزهاي عصر صفوي را هم نميدهد چه رسد به اكتشاف،
حفاظت يا مرمت ابنيه پيش از تاريخ آن!
يكي از اين مجموعههاي كهن و البته فراموش شده، تپههاي
باستاني روستاي رحمتآباد است. اين روستاي سرسبز و زيبا كه
البته به زعم روستاييان، زيبايي اكنونش كوچكترين نشاني از
شادابي و سرزندگي سالهاي گذشته را ندارد در 45 كيلومتري
شهرستان خوانسار واقع شده و جمعيت كمتر از هزار نفري آن بيشتر
به كشاورزي مشغولند.
آنچه
زودتر از درختان تنومند گردو و تاكستانهاي سرسبزش چشم را
ميربايد، تپههاي به هم متصل اين روستاست كه با حفرههاي
غارمانند و ابنيه خشت و گلي و البته ويران روي آن ابهتي به
وسعت تاريخ اين مرز و بوم را به رخ ميكشد.
شكل خاص تپه، متشكل از غارهاي دستساز و بعد از آن ساختمانهاي
خشتي كه در چند طبقه بالاي غارها از دامنه تا قله بنا شدهاند،
چشم هر رهگذر حتي مسافران خوانسار و گلپايگان را ميربايد. حتي
مردم عامي و باستانشناسي نخوانده هم در نگاه اول درمييابند
اينجا زماني مردمي متمدن زندگي ميكردهاند.
اين طور كه شواهد نشان ميدهد، اين تپه باستاني بخصوص غارهاي
كنده شده در آن بسيار قدمت دارد، اما در كمال تعجب اسم آنها را
در ميراث ثبت شده نمييابيم و سواي آن، با بسياري از مورخان و
باستانشناسان هم كه دربارهاش حرف ميزنيم، حتي اسم اين منطقه
را هم نشنيدهاند. پس با اطمينان ميتوان گفت اين تپه
اسرارآميز بسيار گمنام است!
در گام اول پاي صحبتهاي مردم محلي و ريشسفيدان روستا
مينشينيم. آنها به تعداد غارهاي كنده شده در اين تپه برايمان
افسانه تعريف ميكنند، اما آنچه ميان صحبتها اشتراك دارد،
بحثي است شگفتانگيز. اين كه غارهاي تپه را متعلق به آرياييها
ميدانند. حتي پارهاي از افراد، قدمت آن را تا 8 هزار سال قبل
عقب ميبرند كه البته در ادامه خواهيد ديد اين صحبتها چندان
سنديت ندارد.
سرانجام همراه
چند تن از آگاهان محلي پاي بر تپهها مينهيم. بوضوح ميتوان
به تفاوتهاي تاريخي ميان ابنيه خشتي و غارهاي كنده شده پي
برد. حتي سبك معماري بناهاي خشت و گلي هم بيانگر ساخت و ساز طي
چند دوره مختلف تاريخي (احتمالا دورههاي اسلامي) است. از
نكات جالب توجه، ساخته شدن اين بناها به صورت طبقهاي از دامنه
تا قله است. در ضمن گاه و بيگاه حفرههاي چاه مانندي ميان
بناهاي خشت و گلي سر برميآورد كه به غارهاي دستساز وصل
ميشود.
بالاي قله كه
ميرسيم، شواهد نشان ميدهد اينجا هم ابنيه وجود داشته كه طي
زمان ويران شده و مصالحش به تاراج رفتهاند. آنچه توجه گروه را
به خود جلب ميكند پايههاي سنگي دري است كه مادگي لولاي آن در
زمين باقي است، اما در سنگي آن، چند متر آن طرفتر در شيب تپه
سقوط كرده، گويي سنگيني بيش از حد اين در مانع تاراجش شده است.
سرانجام از يك ورودي غار مانند پاي در دل تپه ميگذاريم و پس
از طي مسير راهرومانندي به تالاري تاريك ميرسيم كه محل تقاطع
چند راهروي ديگر است. شگفتانگيز اين كه از ميانه تالار تونلي
ديگر به پايين ميرود و آن پايين بنا به گفته افراد محلي، دو
طبقه ديگر هم در دل زمين كنده شده است. هر كدام از راهروهاي
منتهي به تالار به غارهاي ديگري ميرسد كه در هر كدام
اتاقهايي مجزا وجود دارد. جالب اين كه تمام غارها كه در چند
طبقه حفر شدهاند به يكديگر راه دارند. در ضلعي ديگر از غار
وارد اتاقكي ميشويم كه هنوز جاي تيشه يا ابزار سنگي كه با آن
غارها را ميكندهاند بر ديوارها و سقف مانده و تاقچههاي
قديمي آن هم دست نخورده باقي ماندهاند. اينجا هم جاي پاي
قاچاقچيان آثار فرهنگ و تمدن اين سرزمين باقيست. آنها هميشه از
مسوولان ميراث فرهنگي جلوترند و معمولا پيش از هر فصل كاوشي با
گودالهاي قاچاقچيان روبهرو ميشويم كه بسيار جاي تاسف دارد!
به گفته آگاهان محلي طي ساليان گذشته، هر چه بردني وجود داشت
را به تاراج بردند و حالا اين غارها و ابنيههاي ويران مانده
كه هر روز ويرانتر از ديروز ميشوند.
متاسفانه در چند محل، سقف غارها فرو ريخته و حتي به بالاي
سرمان كه نگاه ميكنيم شكافهاي عميقي ميبينيم كه بيانگر فرو
ريختن باقي سقفها در زمان نزديك است!
درباره قدمت اين غارها و اين كه به چه تمدن و تاريخي تعلق
دارند فعلا نميشود چيزي گفت و مسلما نگاه موشكافانه كارشناسان
باستانشناس را ميطلبد، اما اين كه آن را به آرياييها نسبت
دهيم و صحبت از قدمت 8 هزار ساله آنها كنيم نيز چندان منطقي به
نظر نميرسد؛ زيرا آرياييها حدود 8 هزار سال پيش در جنوب
سيبري و اطراف درياچه آرال ميزيستند (البته بنابر نظريهاي)
كه با مهاجرتي به طرف جنوب، بخشي به هند و افغانستان و بخشي
نيز به طرف كوههاي قفقاز حركت كردهاند كه قومهاي ماد و پارس
پس از گذر از كوههاي سر به فلك كشيده، در اطراف درياچه اروميه
سكني گزيده، بخشي از آنها هم به سمت اروپا حركت كردند. سپس و
با افزايش جمعيت آنها يا تغييرات اقليمي بخش ديگري به سمت
عرضهاي پايينتر حركت كردند كه تمام اين مهاجرتها چند هزار
سال طول كشيد و در پارهاي از نظريهها مهاجرت آنها را به سمت
ايران به 4 هزار سال پيش نسبت ميدهند. البته يكي از تازهترين
ديدگاهها را جهانشاه درخشاني مطرح كرده است. او معتقد است
خاستگاه نخست اين قوم، بستر كنوني خليجفارس بوده كه پس از
سپري شدن دوران يخبندان و بالا آمدن سطح آبهاي درياي آزاد،
آرياييها بتدريج به فلات ايران و پهنههاي ميان رودان تا
فلسطين كوچ كردهاند و تمدنهاي آغازين آن ديارها را بنياد
گذاردهاند.
اگر اين نظريه
را بپذيريم، متعلق بودن اين غارها به اقوام آريايي موجهتر به
نظر ميرسد. زيرا پس از مهاجرت آنها به سمت مركز ايران و براي
فرار از بالا آمدن آبها، آب و هواي منطقهاي سردسيري مانند
رحمتآباد خوانسار، آنقدر براي آنها سرد بوده كه مجبور به حفر
تونل در كوه و تپهها ميشوند. خروج تدريجي و زمانبر نيمكره
شمالي از دوران يخبندان هم بر وخامت اوضاع افزود و آنها را بر
غارنشيني مصرتر كرد، اما از طرفي ميتوان اينگونه در نظر گرفت
كه سرماي هوا تا قرنها بعد هم در منطقه مذكور ادامه داشته، پس
ممكن است غارها قرنها پس از حضور آرياييها كنده شده باشد.
از آنجا كه در روستاهاي نزديك رحمتآباد آثاري از دوران اشكاني
يافت شده، بسيار محتمل به نظر ميرسد كه اين غارها متعلق به
دوران اشكاني باشد تا آرياييها. به هر صورت هر چه باشد اين
تپه تاريخي بخشي از تاريخ اين مرز و بوم است و سير تكويني
زندگي نياكان ما را، آن هم در چند طبقه زيرزميني و روزميني
نشان ميدهد. آيا شايسته است اين گونه تاريخ سرزمينمان را
ويران و متروك رها سازيم، حال آن كه كشورهاي همسايه ما در
جستجوي تاريخي چندصد ساله، با قلممو و فرچه كوهها و
بيابانهايشان را ميگردند تا شايد چند صفحهاي تاريخ براي
كتابهاي درسي فرزندانشان بيابند!

اينجا هم ردپاي قاچاقچيان ديده ميشود

ريشسفيدان اين روستا افسانه هاي زيادي براي اين غارها دارند

رحمت آباد اين روزها نشاني از شادابي ندارد
به راحتي ميتوان به تفاوتهاي تاريخي ميان ابنيه خشتي و
غارهايكنده شده پي برد